توی ازدواج ما تو مچاله میشوی
چرک میشوی و تکه ای زباله میشوی
پس برو بی خیال باش عاشقی کجاست!
توفقط دستمال باش.
دستمال کاغذی دلش شکست
گوشه ای کنارجعبه اش نشست
گریه کردو گریه کردو گریه کرد...
در تن سفیدو پاکش دوید
خون درد!
اخرش دستمال کاغذی مچاله شد
مثل تکه ای زباله شد
اوولی شبیه دیگران نشد
چرک و زشت مثل این و ان نشد
رفت اگرچه توی سطل اشغال
پاک بودو عاشق و زلال
اوباتمام دستمال های کاغذی فرق داشت
چون که درمیان قلب خود
یک دانه اشک داشت...!